دختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گلدختر مهربون ما نفس و عمرما میوه ی خوشمزه ی عشق ما یاسمن گل، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره

پرنده ی کوچک خوشبختی ما یاسمن جان

یک اتفاق ناراحت کننده

١١/٠٩/١٣٩١ صبح مامانی زنگ زد که می خوان بیان به من و تو که سرماخوردیم سر بزنن هنوز چند دقیقه نگذشته بود که باهاشون تماس گرفتم که بگم اگه توی شهرکشون از شیرت پیدا میشه برات چندتایی بخرن هنوز حرفی نزده بودم که مامانی گفت که دایی میلاد تصادف کرده و ما داریم میریم پیشش خیلی نگرانش شدم لما فرصتی نبود که ماهم بریم اونا عجله داشتن زنگ زدم با دایی صحبت کردم می خواست بره رادیولوژی مثل اینکه پاش آسیب دیده خداکنه نشکسته باشه که مصیبته. راننده زده و در رفته -میدون آزادی اون طرفها چقدر آمها می تونن بی وجدان باشن حالا هم منتظرم بابایی بیاد بریم خونه ی مامان فلور ببینیم دقیقا چی شده اینطور که معلومه باید از اورتوپد و پزشکی قانونی نامه بگ...
11 آذر 1391

بدون شرح!!!!

  نیت کن یک حمد و یک سوره بخوان روی ادامه ی مطلب کلیک کن   چو برشکست صبا زلف عنبر افشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم که دل چه می کشد از روزگار هجرانش زمانه از ورق گل مثال روی تو بست ولی زشرم تو در غنچه کرد پنهانش تو خسته ای و نشدعشق را کرانه پدید تبارک الله از این ره که نیست پایانش جمال کعبه مگر عذر رهروان خواهد که جان زنده دلان سوخت در بیابانش بدین شکسته بیت الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش بگیرم آن سز زلف و به دست خواجه دهم که سوخت حافظ بیدل ز مکر دستانش ١١/٠٩/١٣٩١ اولین فال حافظی که برات باز کردم دختر مهربونم. ...
11 آذر 1391

مراسم آش نذری ما به نیت سلامتی گل نازم

عاشورای ١٣٩١ نذر سلامتی یاسمنم که باید هرسال پخته شود وقتی تو هنوز به دنیا نیومده بودی گلم من و بابایی نذر کردیم که سالم به دنیا بیای و ماهر سال چیزی به همین نیت در روز عاشورا یا تاسوعا بپزیم یاسمنم.   ...
11 آذر 1391

دکتر میگه طبیعیه!!!!

١٠/٩/١٣٩١ بازم سرما خوردی.بازم تب کردی.... از ٢٥/٠٨/١٣٩١که یک دفعه تب کردی و دوباره سرماخوردی و یک شب نگرانی در بیمارستانهای تهران و... هنوز سلامت نشدی به دکترمیگم چرا اینقدر سرمامیخوره؟ میگه ١٢٠ نوع ویروس سرماخوردگی داریم هردفعه یه جاشو درگیرمیکنه میگم چیکارکنیم سرمانخوره؟ میگه دستتاتونو که روزی ١٠٠دفعه میشورید هیچ  شیرهای آب راهم بایدبشورید   ای مادر !من یکی که مادرم رو دق دادم تا بزرگ بشم از بس هرشب تا صبح اونهاروآواره ی بیمارستانها می کردم باز جای شکرش باقیه که تو به بابایی رفتی و هفته ای یک بار می ریم پیش دوستت آقای دکتر عزیزم بزرگ که شدم هم باز بامسایلی که پیش اومد نقسش رو هر دقیقه بریدم تو هم تا بزرگ بشی من ...
11 آذر 1391

اشتباهات لپی خنده دار مامان شبنم1

٢٤-٠٦-١٣٩١ دیشب مثل اینکه خیلی خوابم می اومد وسط خواب و بیداری از بابایی پرسیدم میوه می خوری اونم گفت آره چی داریم؟ در جوابش گفتم سیب و پرتقال و یه سری میوه های متفرقه!!!!!!!!!!!!مثل انجیر انگور و ...   یه روز نشسته بودیم و داشتیم به خاطرات همدیگه گوش می کردیم بابایی گفت:من یه کره داشتم که یه اتفاقی افتاد وشکست و من خیلی ناراحت شدم من هم با کمال جدیت گفتم:عیبی نداره ناراحت نباش خودم برات یه دونه کره جهانشو می خرم بابایی اول فکر کرد دارم مسخره اش می کنم اما بعد که دقیق شد فهمید که دارم جدی می گم خنده اش گرفت اون روز دوتایی خیلی خندیدیم آخه اشتباه من خیلی بزرگ بود فکر کن اگه تو دانشگاه همچین اشتباهی ...
11 آذر 1391

اولین بارهای یاسمن

٢٣-٠٣-١٣٩١ وقتی برای مشهد بلیط خریدیم و بهت اطلاع دادیم لبخند زدی  برای اینکه مطمئن بشیم به این دلیل لبخند زدی ٣ بارتکرارش کردیم وتو هر٣بارلبخند زدی ٢٩-٠٤-١٣٩١ کلمات نامفهوم در ساعت ٧:٢٠ عصر اولین کلمه ات رو گفتی: اینگه   ٠٥-٠٥-١٣٩١ ١٢:٣٠ نیمه شب وقتی داشتی گریه می کردی وسطهاش می گفتی مام ...ما ٣١-٠٥-١٣٩١ ٤:٤١ بعدازظهر پرده ی اتاقت رو دیدی و از دیدنش تعجب کردی. ١١:٤٥ شب آویز اتاقت رو توی دستهات گرفتی ٠٢-٠٦-١٣٩١ عروسک سوتی ات رو کاملا با دو دست نگهداشتی. ٠٣-٠٦-١٣٩١ تو راه قم جمکران بودیم که شیشه ات رو با دو دست گرفتی مدلش خیلی جالبه اینم عکسش:   ٠٤-٠٦-١٣٩١ ١٢:٤٧ شب با صدا خندیدی و تو دلمون قند...
10 آذر 1391

نگراننننننننننننننننننننممممممممممم!!!!!!

  خدایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ٢٩/٠٨/١٣٩١ یاسمن چرا خوب نمیشی عزیزم خیلی بد و سخت مریض میشی دست و دلم به کاری نمیره تا تو خوب نشی. خوب شو دیگه مامان نمیدونم چرا این همه سرمامیخوری الان ٤روزه تب میکنی گلوتم که درد میکنه
10 آذر 1391